باران زنگ می زند
چهره می شورد
موش چکه چکه رو ی دفتر چه ها رنگ می زند
سانتی چند ؟ ارتفاعم پایین کشید
زنی را بیوه قدم می کشد
خنجر سایه می اندازد درخت
راه به رفتن ادامه
تق
تق
دو جا پا فاصله ی دو چشم را جا می زنند
چَشم می دوزم به ریل
لا به لای انگشت ها حکایت می شود
آیینه امشب تازیانه می زند
پشت ِ زن را برف می بارد
من جاده می خندم
پنجره آویزان طلوع لگد می زند .
پرنده در ان مهاجر می شود
انتهای دست در زنی آغاز که
خاک تو را حاشیه
باران که ببارد
امضا باز
مرز تاب می خورد .
باران که ببارد....
سلام
وبلاگ تون خیلی زیبا و جالب و البته دیدنیه
از قالبش خیلی خوشم اومد
چطور می تونم کد این قالب رو داشته باشم؟
سلام دوست من
ممنونم که خبرم کردین
موفق باشید
گل سرخ را چرایی نیست
می شکفد چون که می شکفد
سلام
خواندیم و لذتی رفت
در مورد نوشته هاتون حرف بسیار دارم اما نمی دونم باید گفت یا نه
به هر حال موفق باشید
هیوا
ممنون از دعوت شما دوست مهربانم.
صفحه با صلیب های سر شکسته
جمجمه ایی عریان
خدایان گره خورده در دورهای باور
تمام می کند کلمه از این بی بند و باری و هرزه گی سرخ
و من آغازم همان سایه هایی ست
که واژگونه در آب له له می زنند
با سپاس مهربان.تا به روز شدنهای بعد می مانیم
غزل
در شعر شما قدم زدم
سعی کردم بیرون تر از نگاه را ببینم که من نتوانستم
.
.
آیینه امشب تازیانه می زند
آیینه امشب تازیانه می زند
آیینه امشب تازیانه می زند
سلام به شما دوست عزیز و ممنون بابت دعت کار را خواندم ببینید اصولا با این نوع سرایش موافق نیستم راستش را بخواهید هر قدر تلاش کردم به یک فرم خلص نرسیدم تا حتی بتوانم شعر را درست بخوانم شکسته نفسی و تعارفات متداول می گوید که شاید این از بی سوادی من باشد و یا از این قبیل اما از این تعارفات که بگذریم من هر قدر هم که بی سواد باشم و حتی شاعر هم که نباشم مخاطب حرفه ای شعر هستم و در این شکی نیست اما من مخاطب با این کار ارتباط نمی گیرم و باید وقت خود را صرف این کنم که تازه بتوانم شعر را درست بخوانم و معما را حل کنم بعد اگر موفق شدم بروم سر تلذذ از این شعر که این را حامعه ی عجول امروز قبل نمی کند به هر شکل منتظر کارهای تازه تر و بحث های تازه تر هستم!
سلام . هر کسی برداشتی از شعر دارد . اما برداشت من از این شعر پراکنده بود کاش می توانستید انسجام کار را بیشتر کنید
خیلی نتونستم ارتباط برقرار کنم گرچه برای قضاوت روی یک کار باید یک اثر را چندین بار خوند تا با فضاش مانوس بشی ...!!!
باران زنگ می زند
......و پشت پارسال زن
.....................برف سختی می کارم
.......................................حرف برای برفی
................................که سنگی هم.
سلام به شما و ممنون
گاهی زیاد شدن ترکیبات انتزاعی بدجور به کار ضربه می زنه.یا لااقل اگرم انتزاعی نباشه کلیدای خوب و واضحی تو هیچ کجا من رو به تصویری که می خواستم نرسوند.البته شاید هم از سواد کوتوله ی من باشه. چون حتا دریچه ای هم ندیدم که بتونم حداقل به شعر حجم وارد بشم.بهر حال ارتباط برقرار نکردم.
اما خیلی ممنونم که من رو دعوت کردید
خوب باشید.
خدانگهدار
ممنون از دعوت شما خواندم
صادق باشم
نتونستم بفهمم
خیلی دلم میخواهد برام توضیح بدین
هرچند خود از توضیح شعر اجتناب می کنم
باران یاران دوباره باران باران
سلام بزرگوار
می توان این شعر را یک نفس خواند و در پایان از تصویر ایجاد شده در ذهن برداشتی آزاد کرد و رفت /
می توان با کنجکاوی در هر سطر آن نشست و چادری بر پا کرد و به جابه جائی کلمات و حل معما و شکار معانی پرداخت /
می توان ...
من به شما دوست عزیز بخاطر این نواوری تبریک میگم و به اندازه درک خود از شعر شما لذت میبرم / ولی / نمیتوان این کلمات را در ذهن جای داد و به خاطر سپرد یا زمزمه کرد و از موسقی آن لذت برد و اینها از مشخصه های اصلی شعر و تفاوت آن با انواع نثر است .
موفق باشید و دل شاد .
و مرا با باران الفتی ست نامیرا ...
که گوئی پادزهرش گریه های تربناک و بی محاباست ...!
سلام وست عزیزم.ممنون سر زدین.کار شمارا خواندم.قبلا هم از این نوع شعر خواندم.و البته از خواندنشان لذت می برم.زنانگی از شعر می بارید.و نکاهی که با دو خط موازی تاانتها می رود.ایهامات و استعارات بسیار زیبا و عالی بود.در این که شعر متفاوتی بود شک وجود ندارد
...
منتظر کار های دیگری از شما هستم
در ضمن من هم مجددا به روز شدم
سلام
ممنون از لطف شما. ای کاش همواره بارش باران زشتیها را پاک کند.
جاودانه مانید
درود و سپاس فراوان
راستش با این نوع بیان نمیتوانم ارتباط بگیرم.من دوستدار شعرهای ساده هستم.بازهم سپاس.
سلام بر شما که کلام تان پر از بهار است
امروز که من با کلمات شما آشناتر می شوم بسیار به خود می بالم و همین گردش بهاری در وبلاگ شما را مایه ی مباهات می دانم
شاد باشید و همچنان شاعر
جایی گفته بودم شعر فقط مشتی کلمه است که در ذهنیت مخاطب شکل خاص خود و به دنبالش مفهوم را یدک می کشد .
حالا که مهمان این خانه ام گویا با ذهنیات خود مشکل دارم . وگرنه این همه کلمه اینجا ریخته که قطره یی از آنها در من رسوب نمی کند .
نمی دانم شاید با نوع خاص نگاه شما بیگانه ام . هرچند پست قبلی را که خواندم اندک سویی در ذهنم روشن شد و تار ماندم بعدن . ولی در اینجا به همرا زنی بیوه در باران تا مرز خودکشی بر روی ریل قطاری مشکوک رفتم . رفتم اما باز نیامدم تا خود را بیابم .
راستی شما مرا ندیده اید بر حاشیه ی خاکی که رسم کرده اید .
مانا مانید .
سلام دوست من
شاید شما خواسته ای شعر حجم بگویید اما من نتوانستم سر در بیارم
کمی گنگ به نظرم رسید
خوندمت موفق باشی
حق با شماست ایینه این روزها تازیانه میزند . اما این روزها بارانی ست . ممنون بابت حضور ودعوت . یاحق
سلام و درود بر شما ای دوست و ای خوب گرامی .
تا درودی دیگر و بارانی دیگر بدرود و به امید دیدار
سلام.نشد درست بخوانیم.
اگر فونتتون رو تغییر بدین یا سایز نوشته هارو کوچیکتر کنین
اونوقت میشه خوندشون.
مرسی.
درود دوست عزیز
خوب شعر حادثه ای در زمان و مکان است
و حادثه و چگونگی ی آن خبر نمی کند
شاید روی همان ریل بیاید
یا که خواب ببارد
اما کمی به قطاری که می آید بیشتر فکر کنید
تا بعد
زیبا بود
سلام
شعرتان را خواندم.
منتظر دیگر آثارتان می مانم.
شاد و سربلند!
سلام دوست گرامی
کار شما رو خوندم
من معمولن همچین
اثاری رو نمی پسندم
چون نه ساختی رو در مفهوم و نه تصاویر ارئه می دهند
و نه در عین نا هماهنگی اجزا ارائه دهنده ی فرمی هستند
منتظر کارهای بهتری از شما می مانم
با احترام
سلام
کار بدی نبود
گسست جملات گاهی بدون زیر ساخت بود
اگه قالب وب رو عوض کنید خیلی بهتره
ممنون
لی لی
سلام//////////////ممنونم از لطفت و حضورت//////////////[گل]
مجالی نیست
تا از آستین کوتاه روز
بالا بروم
و گپی با ستاره ها بزنم
دلتنگ آدمها
شمعی بودکه
هر شب نور می گریست.
سلام...
شعرتون رو خوندم...
انتهای دست در زنی آغاز که....
صحنه ی زیبایی از انتها و آغاز...
ممنون
جالب می نویسید.قلم عجیبی دارید ولی خیلی دوستش دارم.خیلی زیاد.
باران یعنی نقطه چین تا به خدا......
سلام ....بروزم در وبسایت شخصی
چشم می دوزم به ریل
لا به لای انگشت ها حکایت می شود
آیینه امشب تازیانه می زند
پشت ِ زن را برف می بارد
عالی بود مرسی عزیز که خبرم کردی
خواندمت
زیبا بودی
ارادتمند چرک نویس
سلام
ممنون از حضور صمیمانه تان
پایدار باشید
سلام عزیز
خواندمت
ممنون از خبر رسانی
باران که ببارد.................
سلام
ببخشید یه خورده فونت ها بهم خوردن نتوانستم کامل بخوانم
ولی همون قدرش هم زیبابود .
سربزن منتظرتم .
با سلام
کار سنگینی از شما خواندم .سنگین به این معنا که نمی توانست طوری مرا درگیر کند که بتوانم بیشتر فکر کنم فقط پریشانم می گرد طوری که حس میشد شعر یک کار کوششی است و درآن خبری از مکاشفه و الهام نبود........شاید کار اگر کمی روانتر بود می شد راحت تر با آن کنار آمد
با عرض پوزش از شما
سلام دوست عزیز
من شاید 5 بار بار یا بیشتر این شعر را خواندم ،خواهش میکنم شعرتان را بهتر بنویسید و حداقل با فونت کوچکتر تا آن فرمی که در ذهن شما هست اینجا درج شود.پس لطف کنید این مشکل را رفع فرمایید. و اما با شعرتان شاید حدود 35 درصد ارتباط گرفتم و البته این خوب است که دست خالی بر نگشتم. برخی جاها بازی زبانی داشته اید که البته خوب است و توی ذوق نمیزند. حکایت از نوشتن شما بر کاغذ است(موش) و تصویر زنی بیوه که حتی سایه درخت هم برایش خنجر شده آنجا که آن مامنی باید باشد و ریل و آنگاه برف در بدرقه زن که مرگ را یاد آور می شود و تکرار تصویر مرگ آنجا که پرنده همزمان با لگد نور بر پنجره پرواز می کند. شعر در بین خواب و بیداری جریان دارد.پیروز باشید.
سلام بر دوست عزیز و شاعرم. این اثر که شامی بهم ریختگی فونت در نگارش بود در حرکتی جالب شامل بهم ریختگی زبان در بافت نیز می شد. نخست فکر کردم که از این طرفند به عنوان یک تکنیک استفاده شده اما با رجوع به ژست های قبل دیدم که این نیست. دوست عزیز شخصاْ این زبان را دوست دارم و نشان از جنون درونی و دنیای بکر درونت را می دهد اما فاصله در این وضعیت با منولوگهای یک روانپریش که به هذیان گویی افتاده خیلی نا چیز است.همانطور که در این وضعیت همه بندها شاعرانه(از نرم عادی بدور است) اما خیلی سخت است. من یکی از کسانی هستم که امید به موفقیتت را چشم انتظارم.
باز باران ...
پ ن : فونتتون رو عوض کنید بهتره ...
بسیار زیبا بود ممنون که خبرم کردی مانا باشی
دوست خوبم!
.
قدم رنجه کردید...
درودم وبدرود.
آرام آرام را هم را کج کردم
مزاحمش نشدم
داشت از جلد کهنه ی خود جدا می شد.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
نور همان تاریکی ست
و تاریکی حتما ادامه نور است
آواز وهم ازل را آیا شنیده ای؟
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
اسکناس های ریز و درشت
تا کمرکش ضریح
دو زائر بی نماز سراغ خدا را میگیرند.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
هلهله ی هزار پریچه در یکی گوشماهی کوچک
همین جمله را سه بار
تکرار کنید
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
هر شب می آید و بر کرانه نی میزند
پریچه ی دریا نشینی
که به کی ماهیگیر دل باخته.
نگاه نابیتون خوندنیه و مهمتر حس گرم ذهنتون ... عالی بود
به نظرم وجود اینهمه جملات پی در پی خبری به کار لطمه زده . مخاطب با روایت صرف مواجه شده و قدرت هرگونه دخل و تصرف ذهنی ازش گرفته شده .
کردبچه